می گویند گذشته...

...را باید چراغ راه آینده کرد و از آن پلی ساخت برای عبور از دره ها و رودخانه هایی که در پیش رو داریم. ما چه کرده ایم؟ نیمکتی ساخته ایم از آنچه از گذشته ی مان در ذهن خود داریم، روی آن لم داده ایم و این رود بزرگ را نظاره می کنیم. گویا قصد عبور از این رود را نداریم و به قول معروف همینجا جا خوش کرده ایم، با گذشته ای که شاید اصلا وجود خارجی نداشته.
نه، نمی توان نگاه را از گذشته به یکباره برداشت. آنچه ما امروز هستیم نتیجه ی دیروز ماست و برای این که بتوانیم دلایل "این" شدن خود را بیابیم باید در دیروز خود کنکاش کنیم. برای مطالعه ی آینده ی خود باید گذشته را ورق بزنیم، اما تا کی و کجا؟
انسان می تواند به اعماق برود برای غرق شدن و یا جستجو کردن. ما کدام یک را انتخاب کرده ایم؟ آینده می آید. آیا ما خود را برای آن آماده کرده ایم؟ آیا ما از گذشته ی خود پند گرفته ایم؟ آیا گذشته ی ما چراغ راه آینده یمان هست یا این که پرده ای شده بر دیدگان ما؟ قل و زنجیری بر عقلانیت و خردمان که ما را به قهقرای چاهی می کشد تار و سیاه.
بیایید از نو شروع کنیم، از اینجا و اکنون و سعی کنیم آن چیزی باشیم که می خواهیم نه آنچه باید باشیم. بیایید این سفر را، سفر خود را به سوی آینده با گامی آغاز کنیم کمی متفاوت. ما امروز تاریخ فردای خود را می سازیم.